English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7772 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
worcester U باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
christmass tree U ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
mixers U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixer U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
storing U می باقی می ماند
store U می باقی می ماند
maples U میلههای بولینگ
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
hig low jack U ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
setup U وضع قرارگرفتن میلههای بولینگ
spiller U انداختن تمام میلههای بولینگ با
pin deck U قسمت زیر میلههای بولینگ
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
converts U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
half worcester U ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
convert U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converted U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
golden gate U پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
bedpost U ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را بجا می گذارد
converting U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
big four U ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double pinochle U ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
bucket U جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets U جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
pick a cherry U ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
blow U ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blows U ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
fill U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
pumpkins U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkin U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
foundation U انداختن تمام میلههای بولینگ در دور نهم
fills U تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
wood U چوب گلف با دسته دراز و سرچوبی میلههای بولینگ
pits U منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
pit U منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
pinfall U تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
count U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counted U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting U تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
spread eagle U سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
washout U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
pockets U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
postural U وضعی
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
circumrotation U حرکت وضعی
it is a pretty kettle of fish U بد وضعی است
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
rotation U حرکت وضعی
postural reflexes U بازتابهای وضعی
it is a pretty kettle of fish U عجب وضعی است
gyrostatics U گفتاردر جنبش وضعی
gyrostat U التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
gyrostabilizer U التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
remanence U پس ماند
inertia U ماند
residue U پس ماند
residues U پس ماند
that borders upon madness U اینکاربدیوانگی می ماند
he did not open his lips U خاموش ماند
inertial force U نیروی ماند
moment of inertia U گشتاور ماند
magnetic inertia U پس ماند مغناطیسی
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> U آب که یک جا ماند مى گندد.
residual magnetism U مغناطیس پس ماند
it was left unfinished U ناتمام ماند
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
principal axis of inertia U محور اصلی ماند
mass U جرم ماند [فیزیک]
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
He wisely stayed at home . U عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
it was snowed under U زیر برف ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
principal moment of inertia U لنگر اصلی ماند
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
rotational inertia U گشتاور ماند [فیزیک]
It left a good taste in my mouth . U مزه اش توی دهانم ماند
impulse U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull U قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
grated U میلههای اهنی
grates U میلههای اهنی
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
parallel bars U میلههای پارالل
grate U میلههای اهنی
connections U میلههای رابط
picket fence U جاگذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
leave U میلههای جامانده
split U میلههای باقیمانده
seal bars U میلههای اب بندی
rods of corti U میلههای کورتی
leaving U میلههای جامانده
net posts U میلههای تور
place utility U استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
covered U گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
backwind U حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
transfer U دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transferring U دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfers U دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
grate U پنجره میلههای اهخنی
grated U پنجره میلههای اهخنی
grates U پنجره میلههای اهخنی
bacillar U بشکل میلههای کوچک
cross barred U دارای میلههای عرضی
driving bit U هویزه میلههای اسب
bacillary U بشکل میلههای کوچک
stanchion U میلههای عمودی ناو
seat bars U میلههای تکیه گاه
A full purse never lacks friends.. <proverb> U یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
ended U میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
end U میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
hand U میلههای تسخیرشده حریف در پایان
ends U میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
wicketkeeper U توپگیر مدافع میلههای کریکت
handing U میلههای تسخیرشده حریف در پایان
gridiron U خطوط یا میلههای فلزی مشبک
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue U استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
throw out U سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
square out U ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
studs U زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
take guard U وضع دفاعی توپزن جلو میلههای کریکت
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
I dont quite remembered to post (mail)your letter. U کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
over U باقی
over- U باقی
lanternpinion U چرخ کوچکی که میلههای عمودی داردو مانند است به فانوس
to be in arrear U باقی داربودن
otherworld U عالم باقی
extant U باقی مانده
impress U باقی گذاردن
impressed U باقی گذاردن
impresses U باقی گذاردن
impressing U باقی گذاردن
to be on the safe side U باقی نباشد
organzine U ابریشم باقی
gleanings U ریزه باقی
scantling U باقی مانده
leaving U باقی گذاردن
aliquant U باقی اورنده
remainder U باقی مانده
leave U باقی گذاردن
behinds U باقی دار
behinds U باقی کار
behind U باقی دار
behind U باقی کار
surpluses U باقی مانده
surplus U باقی مانده
debris U باقی مانده
come through U باقی ماندن
conservation force U نیروی باقی
survive U باقی بودن
out of <idiom> U باقی نمانده
reopens U باقی بودن
left over U باقی مانده
preserve U باقی نگهداشتن
to leave behind U باقی گذاردن
surviving U باقی بودن
preserving U باقی نگهداشتن
holdovers U باقی مانده
survived U باقی بودن
survives U باقی بودن
preserves U باقی نگهداشتن
dregs U باقی مانده
Recent search history Forum search
1postside
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com